جدول جو
جدول جو

معنی سیاه رویی - جستجوی لغت در جدول جو

سیاه رویی
حالت و عمل سیاه روی، رسوایی، بی آبرویی، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیاه روز
تصویر سیاه روز
بدبخت، تیره بخت، مصیبت زده، سیاه روزگار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاه رو
تصویر سیاه رو
کسی که چهره اش سیاه باشد، کنایه از عاصی، گناهکار، رسوا، شرمنده، روسیاه
فرهنگ فارسی عمید
عمل و حالت سیاه روز، بدبخت، سیاه روز بودن:
گرم ز لطف سیه روز خود خطاب کنی
سیاه روزی من کار آفتاب کند،
حکیم کاشانی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
بی آبرو، رسوا، بی عزت، (ناظم الاطباء)، روسیاه، شرمنده:
با اینکه از او سیاه رویم
هم هندوک سیاه اویم،
نظامی،
رجوع به سیاه روی شود
لغت نامه دهخدا
(یَهْ)
سیه رو. رجوع به همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
بدبخت، بی نصیب، بی طالع، (ناظم الاطباء)، کنایه از ماتمی و مصیبت زده، (آنندراج) :
از زندگی بتنگند دائم سیاه روزان
ذوق چراغ ماتم از زیستن ندارد،
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(یَهْ)
سیه روی گشتن:
سیه روئی ز ممکن در دو عالم
جدا هرگز نشد واﷲ اعلم.
شیخ محمود شبستری
لغت نامه دهخدا
(یَهْ)
موی سیاه داشتن:
از جوانی بود سیه مویی
وز سیاهی بود جوان رویی.
نظامی.
سیه مویی جوان را غم زداید
که در چشم سیاهان غم نیاید.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(یَ /یِ)
سیاه دانه و شونیز. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
پررویی. بی حیایی. بی شرمی. شوخ چشمی.
- خیره رویی کردن، پررویی کردن. بی حیائی کردن، بی شرمی کردن
لغت نامه دهخدا
کنایه از بی شرم و شرمنده و بی آبرو، (آنندراج) :
دیدم سیاه روی عروسان سبزموی
کز غم دلم بدیدن ایشان بیارمید،
بشار مرغزی،
در خدمت تو تر نتوان آمدن از آنک
گردد سیاه روی چو گردد تر آینه،
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 394)،
رجوع به سیاه رو شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سیاه رو
تصویر سیاه رو
کنایه از بی آبرو
فرهنگ فارسی معین
ادبار، بدبختی، فلاکت، نکبت
متضاد: خوشبختی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سیه رو، گناه کار، بزه کار، شرمنده، خجل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نام مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی